عابر...

ازتو،ازماجرای دلتنگی
باتو،درابتدای دلتنگی
ازنگاهی که سخت عاشق شد
تاجنون،انتهای دلتنگی
ودلی راکه عشق آتش زد
ونشدخونبهای دلتنگی
حرف های نگفته ای دارم
آه.....ای آشنای دلتنگی
یکشب ازشهرواژه های قشنگ
آمدی پا به پای دلتنگی
وهمان وقت من غزل گفتم
وشدی همصدای دلتنگی
وتو رفتی....وبازبا من ماند
عشق این همنوای دلتنگی
وای بر من،عطش سخت است
هرم آب و هوای دلتنگی
گوش کن صادقانه می گویم
باتواز ماجرای دلتنگی
شبی آهسته از کنارت رفت
عابرکوچه های دلتنگی
ونپرسیدی از کجا آمد...
وکجا رفت نای دلتنگی
وهمان وقت رفتو.....دیگر رفت
رفت تا انتهای دلتنگی ...

دل دیوانه

وحشت از عشق که نه ،
ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه که نه ،
ترسم از خاتمه هاست
ترس بیهوده ندارم ،
صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست
کوله باری پر از هیچ ،
که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست ،
مقصر دل دیوانه ماست.

کجایی...

چند روزي است که از حال دلم بي خبري
نکند باز در راه سفري
بي وفا سوختم از درد از ان مي ترسم
که بياي و نيابي دگر از من خبري

 

عشق

عشق يعني مستي و ديوانگي

عشق يعني با جهان بيگانگي

عشق يعني شب نخفتن تا سحر

عشق يعني سجده ها با چشم تر

عشق يعني سر به دار آويختن

عشق يعني اشك حسرت ريختن

عشق يعني در جهان رسوا شدن

عشق يعني مست و بي پروا شدن

عشق يعني سوختن يا ساختن

عشق يعني زندگي را باختن

عشق يعني رازقي ، يعني نسيم

 

 

دعایت می کنم...

ميل دريا گر کني ، من ديده را دريا کنم
ميل صحرا گر کني ? من سينه را صحرا کنم
نا اميدم گر کني ميميرم اما باز هم
در همان حالت که ميميرم دعايت مي کنم . . .

آدمک

آدمک آخر دنياست بخند
آدمک مرگ همينجاست بخند
دست خطي که تو را عاشق کرد
شوخيه کاغذيه ماست بخند
آدمک مست نشوي گريه کني
کل دنيا سراب است بخند
آن خدايي که بزرگش خواندي
بخدا مثل تو تنهاست بخند

غم وتهایی...

آزماني که متولد شدم
يکي تو گوشم گفت تا آخر عمر با تو هستم!
خنديدم و گفتم:تو کي هستي؟ گفت: غم و تنهايي

My Mother...مادرم

my motheri love you and i need you,even tough

مادر دوستت دارم وتا ابد به تو محتاجم

i love you and i need you,even tough تا ابد دوستت دارم وبه تو محتاجم

i may at times have made you tear your hair

وهمین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود

i set myself apart,bet even so

خودم را از تو دور کرده ام،با این وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم برپاست

your presence and your loves are always there

تو مامن وسرپناه من هستی

you are my jail cell and ten-ton door

که مرا از گزندها وآسیب ها حفظ می کنی

that keeps me from just being who i am

که مرا از گزندها وآسیب ها حفظ می کنی

and so i pound the walls and go to war

من از دیوارها می گذرم وپرواز می کنم

ramming all the rules that i can ram

و تمام کارهایی را که باید،انجام می دهم تا در پناه تو باشم

yet though i mast rebel,all the while

شاید من یاغی وسرکش باشم

i know your love,s the ground on which i stand

اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است

i wait upon the flash of your pround smile,my mother

من منتظر لبخند درخشان و پرغرور تو هستم،مادر

and twist inside at every reprimand

لبخندی که هر گره ای را باز می کند

i,m sorry for the times i,ve caused you pain

برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متا سفم اما بعد از طوفان های کوچک

after these brief storms,love will remain

این آرامش است که پا برجا خواهد ماند

تا کی...؟؟؟

از پشت این پرده خیابان جور دیگری ست
همه مي دانند
من سال‌هاست چشم به راه کسي
سرم به کار کلمات خودم گرم است
تو را به اسم آب
تو را به روح روشن دريا
به ديدنم بيا
مقابلم بنشين
بگذار آفتاب از کنار چشم‌هاي کهن‌سال من
بگذرد
من به يک نفر از فهم اعتماد محتاجم
من از اينهمه نگفتن بي تو خسته‌ام
واژه برايم بياور بي انصاف
چه تند مي‌زند اين نبض بي‌قرار
بايد براي عبور از اينهمه بيهودگي
بهانه بياورم
بحث ديگري هم هست
يک شب
يک نفر شبيه تو
از چشمه انار
برايم پياله آبي آورد
گفت
تشنگي‌هاي تو را
آسمان هزار ارديبهشت هم
تحمل نخواهد کرد
او به جاي تو امده بود
اما من از اتفاق آرام آب فهميدم
ماه
سفير کلمات سپيده دم است
دارد صبح مي شود
ديدار آسان کوچه
ديدار آسان آدمي
درها
پنجره ها
درخت ها
ديوارها
هي تکرار چشم به راه کي
تا کي ؟

شب...خواب...

دلتنگ ها بهتر مى دانند
كه خواب يك نياز نيست
تنها يك بهانه ست تا آدمى
به شب پناه ببرد

لباسای مهمونی...

کجا باید پیدا کنم
رفیقای جون جونیمو
کبریت کی اتیش زده
لباسای مهمونیمو

...

باران...

باران ... حقیقت آسمان را به زمین خواهد رساند حتی اگر بزرگ ترین چتر غفلت را بر سر گرفته باشیم ..

دلم می شکنی...

من چرا دل به تو دادم که دلم مي شکني ؟
يا چه کردم که نگه باز به من مي فکني ؟
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حريفان که تو منظور مني .

اگر مُردم...

بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

نمی میرم ...!!!

ده سال بعد از حال این روزام
با کافـه هـای بــی تو درگیرم
گفتم جهان بی تو یعنی مرگ
ده ساله رفتــی و نمی میرم
ده سال بعد از حال این روزام
تو تــوی آغـــوش یکی خوابی
من گفتم و دکتر موافق نیست
تو بهتـــر از قرصـــای اعصابــی
ده سال بعـــد از حــال این روزام
من چهل سالم می شه و تنهام
با حوصـــله ،قرمز، سفید ، آبی
رنگین کمون می سازم از قرصام
می ترسم از هر چی که جا مونده
از ریمل ِ با گریـــه هـــــــا جـــــاری
از سایه روشن های بعد از ظهر
از شوهری کـــه دوستش داری
گرم ِ هم آغوشی و لبخندین
توُ بستر ِ بـــی تابتون تا صبح
تکلیف تنهـاییــم روشن بود
مثل چراغ ِ خوابتون تا صبح
ده ساله که لب هام و می بندم
با بوسه هــــای تلـــخ هر جایـی
ده ساله وقتی شعر می خونم
لبخند ِ روی صندلــــی هــایــی
یه عمر بعد از حال این روزام
یـــه پیرمردم توی ِ یـــه کافه
بارون دلم می خواد ،هوا اما
مثل موهای دخترت صـــافه ...

شهر عشق

درشهرعشق ...!قدم ميزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خيلي تعجب کردم تاچشم کارمي
کردقبربودپيش خودم گفتم يعني اين قدرقلب شکسته وجودداره؟يکدفعه متوجه قلبي
شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهاي روي قبرراکنارزدم که براش دعاکنم
واي چي ميديدم باورم نميشه اون قلبه همون کسيه که چندساله پيش دله منو
شکسته بود شنيدي ميگن ازهردست بدي ازهمون دست ميگيري.

تقویم زندگیم...

آدم نمي داند کي آخرين بار است
من چيزي نمي گويم
تو هم چيزي نگو
بگذار حسي که از دست هاي تو
تا من جاريست
تاريخ و تقويم سرش نشود

بیگانه می روم...

در خم پس كوچه هاي زندگي آرزو گم كرده تنها مي روم
در شيار روشن تاريك شب لنگ لنگان سوي فردا مي روم
مي روم شايد كه در دشت شفق بينم آن رنگين پر خورشيد را
مي روم شايد به بام كهكشان بينم آن تك اختر اميد را
بسته ام بار سفر از شهر خود مي روم آشفته تا شهر دگر
گشته ام بيگانه با هر آشنا مي روم شايد شوم بيگانه تر!!!

من بی صدا...

اگر چه نزد شما تشنه ي سخن بودم
کسي که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم براي خودم تنگ مي شود آري
هميشه بي خبر از حال خويشتن بودم
نشد جواب بگيرم سلام هايم را
هر آنچه شيفته تر از پي شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگي ها را ؟
اشاره اي کنم انگار کوهکن بودم

و تو رفتی...

چقدر از روز هاي شاد فاصــــله گـــــرفتي و رفتي
تند وتند نـامه نوشتي که مي خوايي بــــري که رفتي
همه ي قهقهه هــــامو با خـــــودت بــــــار زدي بردي
اون نگاه التـــــما س و نــــــديدي پــــــــــر زدي رفتي
حالا مونده چـــــــند تا عـــــکس پاره پاره تـــــو يقلبم
اين نشوني دلامون واسه تو مــهم نبود،گذاشتي رفتي
نمي دونم که بايد چي کار کنم از بــــــــي کسي تنهام
بغض احساس و شــــــــــکستم که بگم چـــرا تو رفتي؟

عشق پاکم!

هر شب در رؤياهايم مرا به سمت بيکران آسمان مي‌بري و با تماشاي رويت و با معجزه‌ي نگاهت و با نسيم ايمانت با عشق همراه مي‌شوم و آن گاه محو مي‌شوم در اقيانوس بي پايان مهر تو.
درياي پر سخاوت چشمانت چه ساده و بي ريا مرواريد هاي عشق را به ساحل نگاهم ارزاني
داشتند و من صداقت نگاهم و يک سبد پر از گلهاي اطلسي را پيش کش چشمانت کردم آن روز
در طلوع قشنگ آرزوهايم غروب سرد روياهايم را نديدم .
چرا درخشش چشمانت اين را به من نگفت که جاده عشق تو روزي به بن بست خواهد رسيد و
در اين کوره راه من خواهم ماند و خاطراتي از هم گسسته
« خاطره اي مثل ابر . خاطره اي مثل مه

نمی تونم...

خيلي وقته که مي خوام از تو دل بکنم رو دلم پا بذارم و دو رنگيتو جار بزنم
شايدم گفتي که من ساده دلم نمي دونم ولي من زرنگيمو ودروغاتو داد مي زنم
خيلي وقته که ديگه حرفهاي تو دروغ شده با رفيق ونا رفيق دور وبرت شلوغ شده
ديگه بردي منو از ياد خودت خوب مي دونم من ميرم از پيش تو ديگه باهات نمي مونم
خيلي وقته که ديگه تو دل تو جا ندارم برو از کنار من تا عشقتو جا بذارم
هميشه هواي ابري رو دوست داشتم هميشه عاشق بارون بودم اونقدر قدم زدن
زير بارون رو دوست داشتم كه از خيس شدن واحتمالا سرما خوردگي بعدش
نگران نباشم هميشه هواي سرد زمستوني رو دوست داشتم
هميشه عاشق برف بازي بودم اونقدربرف بازي ميكردم كه باوجود اينكه
دستكش دستم بود بازم انگشتانم يخ ميزدن تا مدتي بي حس ميشدن
هميشه هواي سرد زمستوني هيجان انگيز بود هميشه وقتي برف مي آمد
باخودش يه دنيانشاط وانرژي مي آورد امااين روزا ديگه مثل هميشه
نيست تازگيا درست زماني كه دلم مي گيره وبغض راه نفس كشيدنم
را تنگ مي كنه هواهم دلش مي گيره وابري مي شه هنوزم هواي ابري
را دوست دارم اما دلم مي خواد بازم بهم يه حس قشنگ هديه كنه.
تازگيادرست همون روزي كه دلم مي خواد برم يه گوشه دنيا وساعتها
به دور دستها خيره بشم وسرمو رو شونه يه سنگ صبور بذارم .
برف اينقدر سنگين وبي انصاف مياد كه ديگه نمي شه
ازخونه بيرون رفت هنوزم عاشق برف بازي هستم اما دلم مي خواد
بتونم برف بازي كنم دلم مي خواد. همه چيز مثل گذشته است هنوز
هواي ابري قشنگه هنوز بارون دوست داشتني هست هنوز هواي
سرد زمستوني هيجان انگيزه وهنوز برف بازي دل چسب وخاطره انگيزه
منم هنوز همونم كه بودم فقط جاي يه چيز خاليه.........

در انتظارت...

شايد خوشش نياد که من، تو خاک و خون پيرهنم
مُردم ، چرا اون نمياد ، با گل سرخ به ديدنم
توقع داشتم مي ميرم ،حداقل نگاه کنه
حتي نيومد لحظه اي ، با جسم من وداع کنه

عشق تو...بسم بود

مي‌خواهم و مي خواستمت، تا نفسم بود

مي سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

عشق تو بسم بود، که اين شعله ي بيدار

روشنگر شب هاي بلند قفسم بود

آن بخت گريزنده دمي‌ آمد و بگذشت

غم بود که پيوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو هيهات که يک عمر

تنها نفسي‌ با تو نشستن هوسم بود

با،? که بجز ياد تو گر هيچ کسم هست

حاشا که بجز عشق تو گر هيچ کسم بود

سيماي مسيحايي‌ اندوه تو اي عشق

در غربت اين مهلکه فرياد رسم بود

لب بسته و پر سوخته از کوي تو رفتم

رفتم به خدا گر هوسم بود بسم بود


آی مردم...

آی مردم ، دل خوش آوردم
یک بغل خنده ، کمی آرامش
مشتری آیا هست؟
آی مردم ، بشتابید که تنگ است زمان
آه ای خوب ترین خلق خدا
آسمان آوردم
بیکران ، آبی و صاف
فرصت نیم نگاهی به افق ، آیا هست ؟
بارشی در راه است
ناودانی ، هوس بارش باران دارد ؟
آی مردم ، بشتابید که فردا ی شما آورده ام
آنکه دیروز در اندیشه آن 
لحظه ها ی گذر عمر ، چه بیهوده به یغما دادید
آرزو چینی امروز ، گوارای شما
دلتان تنگ اگر هست ، دوایش اینجاست
مرهم این غم تنهائی تان ، شوق وصال 
شب آرام و دو صد چشمک و مهتاب و نسیم
به بهای سر سوزن ذوقی
نور خورشید و گل یاس و تن جاری آب 
به نگاهی پر مهر
تو بگو ، قیمت آنها بالاست ؟

اون چیه

اون چیه وقتی بیاد آدمو شیدا می کنه 
خواب رو از چشم می بره ، اشک ها رو پیدا می کنه 
لب بوم وقتی بیاد ، پنجره ها روش وا می شن 
وقتی تو دل می شینه ، آدمو رسوا می کنه
لب باغچه می شینه ، دل به دل سبزه می ده 
همدم باغچه می شه ، غنچه رو اون وا می کنه 
واسه سر شونه می شه ، دست دل رو اون می گیره 
به نگاه معنی می ده ، قفل دل رو وا می کنه
به سر عاقلا اون هوای مجنونی می ده 
اگه ادم باشه دل ، هوای حوا می کنه 
اگه اسمش رو کسی تو گوش دل نجوا کنه 
از من اون خسته می شه ، دل هوس ما می کنه 
هر کسی فکر بکنه با مثل اون کار نداره 
وقتی اون پیدا بشه ، مشتشو اون وا میکنه

تکرار عشق

محرم قصه اسرار عشق است  

 محرم شیوه رهوار عشق است

محرم یعنی ازخود دورماندن

پریدن تا سوی انوار عشق است

محرم رمز از قرب وحدت

رسیدن تادر دربارعشق است

محرم دفتر تاریخ وقرآن

حکایتهایی از ادوار عشق است

محرم شد صفاوسعی مروه

صفاوسعی از ابزار عشق است

محرم سربداران دارد از عشق

به خون آغشته از ایثار عشق است

محرم مستی عشق آفرینی

همه در سوزو ساز نارعشق است

محرم فتح وپیروزی اسلام

همه از قدرت سالار عشق است

محرم سرزمین خون سرخ است

شقایق هایش از گلنار عشق است

محرم مشهد شهد وشهادت

شکر خندانش از نی زار عشق است

محرم نی نوای محفل انس

همه مست می از آثار عشق است

محرم ماه جانبازان مدهوش

به خون آلوده از پیکار عشق است

محرم یادگاری ازحسین است

که او هم عشق وهم سردار عشق است

اگرچه زرگری ازعشق دوراست

ولی اندر دلش تکرار عشق است


راز...

اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنانکه ببینی
یا چیزی چنانکه بدانی
من دردمشترکم مرا فریاد کن
دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست 
ای بی ریا باتوسخن می گویم
بسان ابرکه با طوفانِ،بسان علف که با صحرا،بسان باران که با دریا،
بسان پرنده که با بهار وبسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من باصدای توآشناست...

بودن یا نبودنت...

روزی هزار بار بر صفحه دل بنویس؛
میان بود ونبودش تنها یک حرف فاصله است.
به همین سادگی
و من روزو شب جریمه سنگین رفتنت را پرداختم،
و جز دل که روزی هزار بار خراش افتاد،
کسی نفهمید که از  بودنت تـــا نبودنت؛
فاصله تا بی نهایت است...
 

بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم ...

انقدر مستم که بی قایق به دریا می روم یا به عشقم میرسم یا غرق دریا می شوم
اسم زیبای تو را خال زدم در بدنم تا که محفوظ بماند نام تو درکفنم
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم
اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو
نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم
اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم

اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند!

اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست!
اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد

خواستم خودمو گول بزنم ؛همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای

و گفتم : فراموش ؛ یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه

زمان ! به من آموخت که : دست دادن معنی رفاقت نیست ...
بوسیدن قول ماندن نیست ... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست ...
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟
اما افسوس که هیچ کس نبود ...همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره ...
آری با تو هستم! با تویی که از کنارم گذشتی
و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشمهایم همیشه بارانی است

بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیم

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم......