اینـــ روزهایـــ منـــ ...
شیـشـه ای میـشکنـد ...
یـک نفـر می پـرسـد کـه چـرا شـیشـه شـکسـت ؟
یـک نفـر می گویـد : شـایـد رفـع بـلاسـت ،
دیگـری می گـویـد : شـیشـه را بـاد شـکسـت ؟
دل مـن سخـت شکـسـت ...
هیـچ کـس هیـچ نـگفـت ...
از خـودم می پـرسـم :
ارزش قـلـب مـن از شـیشـه یـک پنـجـره هـم کـمتـر بـود ؟
+این روزها آنقدر شکسته ام ،
که عصا به دست راه میرود دلم !
+با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است ...
نه خواب میخواهد ...
نه خوراک !
+مسافرترین آدم دنیا هم
دست خطی می خواهد که بنویسد برایش
” زود برگرد “
طاقت دوری ات را ندارم . . .
+فکر کنم
به بوی عطر تو حساسیت دارم
همین که در ذهنم می پیچد
از چشمم
اشک می آید ...
+گاهی اوقات باید خدا رو شکر کنی
یا اصلا بغلش کنی و ببوسیش
که به چیزی که یه روزی میخواستی نرسیدی ...
+گاهی مرا یاد کن
من همانم که اگر ساعتی از من بیخبر بودی
آسمان را به زمین میدوختی . . .
+وقتـی یه زن ســیگار کشید
یعنــی دیگه گریه جواب نمیده ...
و وقتی مــردی اشک ریخت
بدون کار از ســیگار کشیدن گذشته . . .
+خدا يادش رفت روي جنس ظريف زن بنويسد؟!
"مواظب باشيد شکستني است"
+حالم خوب است ...
اما..
دلم تنگ آن روزهایی شده
که میتوانستم از ته دل بخندم !
+به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم
نان را تو ببر که راهت دراز است و
طاقتت کوتاه ...
نمک را بگذار برای من ...
میخواهم این زخم همیشه تازه بماند ...
+تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت ...
چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟!
+از من فاصله بگیر !
هر بار که به من نزدیک میشوی
باور میکنم که میتوان زندگی را دوست داشت ...
از من فاصله بگیر !
خسته ام از امید های کوتاه ...
+قرارمان فصل انگور ...
شراب که شدم بیا !
تو جام بیاور ...
من جان ...
+پل روزگار امروزت را نشکن ...
شاید فردا دلت برای برگشتن تنگ شود ...
+رها نوشت :
هیِِـس !!!
هیـچی نپـرس ...
دلـم واسـه کـسی تنـگ شـده ...!
و اون کسـی
" خـودمـم " ...